جنبش سبز نیز همانند رژیم حاکم، ساختاری رادیکال داشته و فاقد گفتمان جامعی است که بتواند تمایل ملت آزربایجان را برای پیوستن به آن جلب نماید. از بدو شکل گیری تمامی قرائن و شواهد حاکی از آن است که این جنبش ماهیت فارسیستی و بموازات آن راسیستی دارد و رنگ آمیزی این حرکت مسلما تغییری در ساختار نهادینه شده آن نخواهد داشت.
پس از اعلام نتایج انتخابات دور دهم ریاست جمهوری در ایران و انتخاب احمدی نژاد، طرفداران سید حسین موسوی با اعتقاد به انجام تقلب، در برخی از میداین شهرهای تهران، اصفهان و مشهد تجمعات و تظاهرات اعتراضی برپا کردند. وقوع تحول و انقلاب در برخی از کشورها و کاربرد نمادهایی رنگین در این جریانات که عموما به نتیجه مطلوب رسیده بود، زمینه ساز استفاده از رنگی برای این جنبش گردید. هواداران این حرکت نیز با مددجویی از رنگ سبز که گویا بدلیل سید بودن حسین موسوی برای این جنبش انتخاب شد درصدد براندازی حکومت محمود احمدی نژاد بر آمدند. غافل از اینکه تحول نه با توسل به یک رنگ بلکه با یکرنگی به نتیجه می رسد. با ادامه اعتراضات، خارج نشینان سیاست زده ایرانی و برخی از رسانه های بین المللی به این جنبش محدود نام انقلاب سبز را بخشیدند. رژیم جمهوری اسلامی و سپاه پاسداران نیز با هدف سرکوب این حرکت اعلام داشتند که حامیان موسوی برای وقوع یک انقلاب رنگی زمینه چینی میکنند. در حالیکه جنبش سبز از بدو امر ماهیت یک حرکت محدود درون رژیمی را دارا بود و با گذشت زمان و برغم بزرگنماییها چنبره آن گسترش چندانی نیافت. هیجان روزهای اولیه سبب شد تا گروههای اپوزسیون همسو و غیر همسو زیر چتر این جریان متحد شوند. ولی پس از سرکوب و داخل شدن جریان به دور باطل، سبزی جنبش شروع به رنگ دادن و رنگ باختن نمود.
آغاز قیامهای مردمی اخیر در برخی از کشورهای عربی که تماما ماهیتی انقلابی، دموکراسی خواه و پیشرو داشت سبب تحرک نسبی در این جنبش گردید و تبلیغات گسترده تحریک آمیز برای برپایی دوباره اعتراضات خیابانی آغاز شد. ولی برغم تمامی تلاشها، بجز چند مورد تجمع پراکنده در برخی از شهرها نتیجه ای حاصل نگردید. قلم بدستان و نویسندگان وابسته به این جنبش آگاهانه و یا نا آگاهانه آغاز به قیاس قیامهای مردمی تونس و مصر با جنبش به اصطلاح سبز خود نمودند. جنبشی که با سوال مودبانه "رای من کو" آغاز و با شعار مجهول "مرگ بر دیکتاتور" سرکوب گردید. جنبشی که به هیچ عنوان نتوانست فراگیری یک حرکت انقلابی را داشته باشد. جنبشی که رنگی از دموکراسی و آزادیخواهی نداشت. حرکتی که هواداران و قلم فرسایان آن به تحقیر و تهدید دیگر ملل ساکن در جغرافیای جبری ایران بخصوص ملت آزربایجان جنوبی بدلیل عدم همراهی با آنان پرداختند. اعتراض هماهنگ انقلابی در کشورهای عرب - که عموما بافت مردمی همگون دارند - با طلب رفاه و دموکراسی، موفقیت این حرکتها را در پی داشت. در حالیکه ساختار ناهمگون ملیتی در ایران، حاکمیت استبدادی اقلیت فارس و تحمیل داشته و نداشته های ملی، مذهبی، فرهنگی، زبانی و ... این اقلیت بر دیگر ملل، اعتقاد به عدم اصلاح سیستم حکومتی تحت اداره اقلیت فارس و بی اعتمادی مطلق نسبت به مرکز، احتراز ملل غیر فارس از پیوستن به جنبش سبز با ماهیت فارسی و ناکامی این حرکت را سبب گردید. بعبارتی موارد ذکر شده و دلایل بیشمار دیگر سبب قوت گیری مفهوم " همسایگی مسالمت آمیز بهتر از همخانگی خصومت آمیز" در بین اقوام و ملل دیگر در این جغرافیا شده است.
آزربایجان جنوبی نیز از بدو امر بدلیل آگاهی از هدف و نیت این جنبش از همراهی با آن اجتناب ورزید. زیرا حافظه تاریخی مردمان این سرزمین خاطره خوشی از همراهی با جریانات سانترالیست در ایران ندارد. آزربایجان جنوبی بر این امر واقف است که سیستم ریشه کرده در ایران بوقلمونیست که با سرنگونی حکومت سیاه احمدی نژاد و آغاز دوره به اصطلاح سبز موسوی و کروبی تنها تغییر رنگ می دهد. این تغییر نیز مرهمی بر زخم کهنه اش نخواهد بود. چرا که شعار، رویه و حتی منشور اخیر این جنبش، حقی از حقوق پایمال شده مردم این دیار را محقق نمی سازد و نخواهد ساخت. چرا که استبداد جزو لاینفک سیستم حکمرانی ایرانی - فارسی از هر نوع آن است.
جنبش سبز نیز همانند رژیم حاکم، ساختاری رادیکال داشته و فاقد گفتمان جامعی است که بتواند تمایل ملت آزربایجان را برای پیوستن به آن جلب نماید. از بدو شکل گیری تمامی قرائن و شواهد حاکی از آن است که این جنبش ماهیت فارسیستی و بموازات آن راسیستی دارد و رنگ آمیزی این حرکت مسلما تغییری در ساختار نهادینه شده آن نخواهد داشت.
شکست مجدد در مقابل رژیم، حمایت محدود در شهرهای فارس نشین، عدم پشتیبانی عملی دیگر شهرهای غیر فارس نشین و بی نتیجه ماندن تحقیر و تهدید جهت شکستن سکوت بویژه در آزربایجان جنوبی هم اکنون سبب تغییر رویه و نگرش این جنبش شده است. در روزهای اخیر فاشیسم، نقاب مادری مهربان بر چهره کرده و با قربان صدقه و التماس قصد همراه کردن جوانان آزربایجان با برادران ناتنی دارد. برادرانی که هنگام سرخوشی کاری جز جوک سازی و جوک گویی و تحقیر ندارند ولی به هنگام ناخوشی طلب یاری می کنند.
ملت آزربایجان بخوبی می داند دستی که اکنون به سویش دراز شده نه از سر دوستی که تنها برای کشاندن آزربایجان به گودیست که می تواند همانند تجربیات تلخ پیشین مسلخ جوانان غیرتمندش باشد. ملت آزربایجان آگاه است که محتویات تقریبا تمامی مقالات از این دست؛ تصنعی، سفارشی و مصلحتی است. مطمئنا سو استفاده از موضوع مطالبات ملل غیر فارس و طرح خواسته های نیروهای هویت طلب مناطق مختلف تنها می تواند تاثیری موضعی و گذرا در پی داشته باشد. در شرایط فعلی حمایت ضمنی برخی طیفهای متعلق به ملل دیگر از جنبش سبز حداکثر کاریست که می توانست صورت گیرد. گرچه اشاره به خواسته های ملل غیر فارس و طلب همراهی به زبانی شیرین (!) فعلا تنها از سوی برخی از نویسندگان جنبش مطرح می شود و سران و رهبران حرکت تمایلی به طرح آن ندارند.
مرکز گریزی آزربایجان جنوبی نتیجه ظلم علنی و مزمنی است که از دوره استعمار رضا پهلوی آغاز، با استبداد رژیم جمهوری اسلامی تحکیم و مطمئنا با حاکمیت جنبشی مرکزگرا از هر رنگ، ادامه خواهد داشت. حرکت آزربایجان جنوبی اینبار با آگاهی از واقعیت بیهودگی و بی فایده بودن موازنت با حرکتهای ایرانمدار، خط سیری متفاوت، با محوریت آزربایجان در پیش گرفته است. این حرکت در بطن خود به هدفی فراتر و مقدس تر شکل می دهد و علت اصلی عدم تمایل جوانان آزربایجان به همراهی با جنبشها و حرکتهای حاشیه ای در همین امر نهفته است. بنابراین جنبش سبز تا زمانی که به رنگ خود عطر و طعم دموکراسی، احترام به آزادی و حق تعیین سرنوشت ملت آزربایجان و دیگر ملل را نیفزاید انتظار بهبود شرایط و همراهی نداشته باشد!
امید و تلاش برای رهایی آزربایجان